خلاصه داستان :دو مرد در یک موقعیت عجیب و غریب یکدیگر را ملاقات می کنند و در نهایت اشتباه می شود که ابتدا به عنوان سارق ، بعداً به عنوان مأمور سرویس مخفی اشتباه گرفته می شود.
خلاصه داستان :مالوری و میلر برگشته اند. به نظر می رسد در ناوارون خیانتکار با آنها بوده است ، که فکر می کردند اعدام شده اند. اما به نظر می رسد که او نه تنها اعدام نشد بلکه خیانتکار نبود بلکه جاسوس آلمانی نیز بود. اطلاعات معتقد است كه او آن را به یوگسلاوی كرد و هم اكنون با پارتیزان است. بنابراین ، مالوری و میلر تنها کسانی هستند که می توانند او را به طور مثبت شناسایی کنند ، به همراه یگان بنام Force 10 که توسط سرهنگ Barnsby هدایت می شود ، اعزام می شوند و به حضور آنها اعتراض می کنند. به نظر می رسد نیروی 10 مأموریت خود را دارد که مالوری و میلر از آن چیزی نمی دانند. وقتی هواپیمای آنها شلیک می شود و بیشتر تیم کشته می شود ، آنها به اشتباه معتقدند که برخی از افراد محلی که با آنها ملاقات می کنند ، پارتیزان هستند اما در حقیقت متفقین آلمانی هستند ، بنابراین آنها زندانی می شوند ، و باید فرمانده آلمانی را قانع کنند که جاسوس نیستند. یا در غیر این صورت کشته می شوند
خلاصه داستان :جیمز باند مأموریت یافته است یک کشتی انگلیسی گمشده ، مجهز به وسیله رمزگذاری سلاح و جلوگیری از سقوط آن به دست دشمن را پیدا کند.
خلاصه داستان :دو مدرسه هنرهای رزمی خود را برای یک تورنمنت مهم آماده می کنند.
خلاصه داستان :یک مرد عادی ناامید از نقص های مختلفی که در جامعه می بیند شروع به روانی و خشونت علیه آنها می کند.
خلاصه داستان :دو مرد ، یکی تاجر ماهر در کونگ فو ، و دیگری کیک بوکسور کشف کرد که آنها برادر هستند ، و با هم ، چه در داخل و خارج از حلقه ، باید با یک سندیکا جنایت روبرو شوند. یکی از ...
خلاصه داستان :یک تفنگدار اسرارآمیز به نام Django توسط یک رئیس سیاسی سیاسی کج به عنوان جلاد استخدام می شود تا افراد بی گناه را که توسط رئیس ، و سرزمین آنها می خواستند ، اعدام کند. آنچه رئیس نمی داند این است که جنگو به هیچ وجه مردان را حلق آویز نمی کند ، فقط به نظر می رسد که او هست ، و با استفاده از مردانی که از چوبه دارها برای نجات "باند" خودش استفاده می کند تا انتقام بگیرد رئیس ، که به همراه بهترین دوست سابق جنگو ، سال ها قبل باعث مرگ همسرش شد
خلاصه داستان :یک دوتایی پرنده بوته ای در قلب جنگل پرو سقوط می کند ، جایی که یک سوداگر بی پروا یک منبع زمرد گرانبها و کل جامعه معدن را کنترل می کند. آیا آنها می توانند اشتباهات را برطرف کنند و در این روند ، می توانند سود کسب کنند؟
خلاصه داستان :سه برادر پس از سالها از هم جدا شده و متحد شده اند - یکی از آنها یک هندو ، دیگری مسلمان و آخرین (و به یاد ماندنی ترین) مسیحی تربیت شده است. شادمانی و ماجراجویی به وجود می آید.
خلاصه داستان :سرهنگ ایرلندی چارلی مک پاهارون فقط 25 کشته بر جای گذاشته است. وی در این مأموریت انتحاری خشمگین شده است و او را به همراه مهندس مواد منفجره آمریکایی Major Burke متهم به تخریب مین های زیر آب می کند تا بتواند برای حمله 10 ژوئن برای نابودی تفنگ تانک آماده شود. از آنجا که سرهنگ اکرمن، که نیروهای خود آخرین کشته خود را کشته است، رهبر گروه کمان مسئول تفنگ است، مکپهارسون اصرار دارد که تلاش کند تا ماموریت کماندوها را تکمیل کند