خلاصه داستان :دو مرد در یک موقعیت عجیب و غریب یکدیگر را ملاقات می کنند و در نهایت اشتباه می شود که ابتدا به عنوان سارق ، بعداً به عنوان مأمور سرویس مخفی اشتباه گرفته می شود.
خلاصه داستان :ستوان آمریکایی گلن هافمن و تیمی از کماندوها برای سرقت اسناد نازی ها از گاوصندوق داخل یک ویلای محافظ مرکزی آلمان در ایتالیا به پشت خطوط دشمن می روند.
خلاصه داستان :قهرمان ، برت برکفورد ، دریایی سابق است ، نوعی تلاقی بین لمی احتیاط و "کاپیتان هادوک" هرگی ، بدون ریش اما با علاقه به ویسکی. او توسط یک مرد ثروتمند در یک قایق در مسیر استخدام می شود به اصطلاح شکار گنج ؛ اما چنین نیست ، و به نظر می رسد که این تجارت کمی سایه است. علاوه بر این ، خدمه شوم به نظر می رسند ؛ خوشبختانه سه خانم زرق و برق دار وجود دارند که وظیفه برت را ارزشمند می کنند.
خلاصه داستان :مردی با لباس روحانیت ، ظاهراً پدر اوشیه که مدتها انتظار آن را می کشید ، در یک مأموریت کاتولیک که در سال 1947 در چین زیاد ملاقات نمی کند ، می رسد. اگرچه این مرد از نظر وظایف کشیشی خود به طرز کنجکاوی ناخوشایند به نظر می رسد ، اما تاکتیک های سخت او در هفت دهکده بسیار موفق به نظر می رسد ، زیرا در اطراف آنها چین در جنگ داخلی و انقلاب متلاشی می شود. اما او یک راز دارد و به نظر می رسد که دوستی او با پرستار ماموریت آن (یک بیوه جذاب جنگ) رنگ غیررسمی به خود گرفته است ...
خلاصه داستان :سرویس مخفی اتریش اغوا کننده ترین عامل خود را برای جاسوسی روس ها می فرستد.
خلاصه داستان :نبرد برآمدگی. ستوان رابرت کاپا و دسته وی از سربازان لشکر 2 پیاده نظام باید از یک انبار تأمین حیات توسط حمله به سربازان آلمانی دفاع کنند. با دشمنان ...
خلاصه داستان :مالوری و میلر برگشته اند. به نظر می رسد در ناوارون خیانتکار با آنها بوده است ، که فکر می کردند اعدام شده اند. اما به نظر می رسد که او نه تنها اعدام نشد بلکه خیانتکار نبود بلکه جاسوس آلمانی نیز بود. اطلاعات معتقد است كه او آن را به یوگسلاوی كرد و هم اكنون با پارتیزان است. بنابراین ، مالوری و میلر تنها کسانی هستند که می توانند او را به طور مثبت شناسایی کنند ، به همراه یگان بنام Force 10 که توسط سرهنگ Barnsby هدایت می شود ، اعزام می شوند و به حضور آنها اعتراض می کنند. به نظر می رسد نیروی 10 مأموریت خود را دارد که مالوری و میلر از آن چیزی نمی دانند. وقتی هواپیمای آنها شلیک می شود و بیشتر تیم کشته می شود ، آنها به اشتباه معتقدند که برخی از افراد محلی که با آنها ملاقات می کنند ، پارتیزان هستند اما در حقیقت متفقین آلمانی هستند ، بنابراین آنها زندانی می شوند ، و باید فرمانده آلمانی را قانع کنند که جاسوس نیستند. یا در غیر این صورت کشته می شوند
خلاصه داستان :یک مهاجم ناراضی یک فرمانده آپاچی در فورت یوما را می کشد و فرمانده قلعه می داند که پسر رئیس، مانگا کلرادو، به دنبال انتقام و رفتن به راهپیمایی خواهد بود. او با یک پیک به فورت آپاچی می فرستد که در آن ستون عرضه به سمت سرزمین بیابان به فورت یوان می رود اما پیک توسط منگ ها کشته می شود. این ستون تحت فرمانده لنینتن بن کیهگان که از Apaches متنفر است زیرا او به آنها اعتماد ندارد و به خاطر آنکه جاسوس او جوناس است، برادر دختر آپاچی، فرانچسکو، که کیهگان با آن برخورد داشته است. همچنین Melanie Crowne همراه است که می خواهد کارهای مسیحی را در بین Apaches انجام دهد. انبه ستون ستون را از بین می برد اما کیهگان، جوناس و ملانی. Francesca در حالی که سعی در هشدار به کیگان دارد کشته می شود و او می داند که چگونه احمقانه در تعصب خود و حفظ رفاه شخصی اش بوده است. آپاچی، لباس پوشیدنی در لباس سرباز مرده، قصد دارد ورود به فورت یوما و قتل عام مردان
خلاصه داستان :جیمز باند مأموریت یافته است یک کشتی انگلیسی گمشده ، مجهز به وسیله رمزگذاری سلاح و جلوگیری از سقوط آن به دست دشمن را پیدا کند.
خلاصه داستان :دو مدرسه هنرهای رزمی خود را برای یک تورنمنت مهم آماده می کنند.